سینه غم پرورم غرق خون خواهم ترا عقل من یک امشبی در جنون خواهم ترا
واحد ایام محرّم، شعر و آهنگ از محمّد جواد جعفری همت
سینه غم پرورم غرق خون خواهم ترا عقل من یک امشبی در جنون خواهم ترا
گلستان فاطمه در خزان افتاده است نوگل ام البنین نیمه جان افتاده است
غنچه نشکفته ای روی شاخی جان سپرد در بیابان از ستم یک گلی خشکید و مرد
سرو قامت اکبری از عطش جان می دهد او ز راه معرفت جان به جانان می دهد
آه فردا بوستان پیش چشم باغبان می شود آتشفشان ز آتش خصم خزان
قامت سرور سهی وای من خم می شود آفتاب کربلا بی یار و همدم می شود
در کنار چشمه ای لاله ی سر می زند زیر سم اسبها عشق پرپر می زند
کیست آتش می کشد در سرای سینه ام می کشد شش ماهه ای اصغر بی کینه ام
بی دلی سیلی زند بر گل باغ بتول کوفیان آتش زنند خیمه آل رسول
آسمان سینه ام بی ستاره می شود جسم قاسم از جفا پاره پاره می شود
یا علی اینک بیا دخترت بی یاورست یک برادر در غم کودکان و خواهر است
ارسال دیدگاه