ای صبا رو به سوی کرببلا کن گذری از من زار ببر خدمت بابم خبری
واحد اربعین، اقتباس مرحوم ناخدا عباس از کتاب جودی
ای صبا رو به سوی کرببلا کن گذری از من زار ببر خدمت بابم خبری
گو که صغرای تو می گفت چو مرغ سحری داد از درد جدائی و غم بی پدری
من از آن دم که به هجر تو گرفتار شدم بخدا در نظر اهل جهان خوار شدم
من بیمار، نه غمخوار و نه یاور دارم نه خبر از تو و از حال برادر دارم
چشم در راه پی وعدۀ اکبر دارم انتظار تو و عباس دلاور دارم
روز و شب نیست بجز آه و فغان حاصل من ز سر راه فراق تو بُوَد منزلِ من
زده آتش غمِ هجرِ تو به آب و گِلِ من صبر تا کی کنم از دردِ تو خون شد دلِ من
به سکینه بگو ای نور دو چشم ترِ من خواهرا جان تو و جان علی اصغرِ من
خواب دیدم علی اکبر به وطن آمده است از ره مهر به غمخواری من آمده است
مژده ام داد که اصغر به سخن آمده است فارغ از رنجِ غم و درد و محن آمده است
گفت قاسم به صف کرببلا شاد شده نوعروسش ز همه درد و غم آزاد شده
نه تو می آیی و نه اکبر نیکو سِیَرَم بلکه کرده است فلک خاک یتیمی به سرم
سالها چاکر و فرزند تو ای شاه شهید به ره چاکریت موی سیه کرده سفید
در صف حشر ندارد به کسی چشم امید جز به احسان تو و لطف خداوند مجید
ارسال دیدگاه