بس که دلم گرفته بود
نویسنده ی این مطلب: سایت کربلایی حسن توزی
تاریخ ارسال مطلب: چهارشنبه 13 اسفند 1393

بس که دلم گرفته بود
رفتم یه شب امام رضا
رفتم به پشت پنجره
بلکه آقا بده شفا
یکی یکی مریض ها رو
آقا خودش میداد شفا
نوبت به درد من رسید
فرمود چته امام رضا
گفتم آقا نمیدونم پرمیزنه دلم چرا؟
فرمود دوای تو اینه باید بری به کربلا
گفتم حالا که اینطوره آقا بیا با هم بریم
فرمود مگه نمی بینی مریض دارم میدم شفا
من خودم امضا میکنم خودت برو به کربلا
اما باید قولی بدی
وقتی رسیدی کربلا
شب های جمعه که میشه
برو توی حرم بمون
مادر من وقتی اومد ،سلام من رو برسون
گفتم آقا ترسم اینه جواب سلاممو نده
فرمود به مادرم بگو ،منو رضا ع فرستاده،،،،
ارسال دیدگاه