آه کز داغ پیمبر جمله یاران سوختند اشک شد آتشفشان و سوگواران سوختند
واحد ایام صفر، شعر از سید محمّد هاشمی فرد، آهنگ از عبدالحسین خرمایی
آه کز داغ پیمبر جمله یاران سوختند اشک شد آتشفشان و سوگواران سوختند
رعد غوغای عزا شد در فضای آسمان ابرها آتش گرفت و باغ و باران سوختند
کوه شد فریاد و دریا ناله خیز و بیقرار موجها خونین شدند و بیقراران سوختند
آسمان شد یک نگاه خستۀ خونابه ریز دشت ها دریای خون شد لاله زاران سوختند
اختران بر سر زنان و کهکشان شد داغدار ماه و خورشید خدا با داغداران سوختند
رودها شد سُرختر از اشک خونین یتیم چشمه ها تبخیر گشتند آبشاران سوختند
برکه ها شد از نگاه تشنگان تفتیده تر قطره ها خونرنگ گشتند چشمه ساران سوختند
چهره اش چون از نگاه آینه پوشیده شد قلب آئینه شکست آئینه داران سوختند
قامتش تا از دیار خاکیان شد ناپدید سروها قامت خمیدند و بهاران سوختند
چون ز هجرش مأذنه اندوهگین گشت و خموش با بلال داغ دل فوجِ هزاران سوختند
چون نگاه خویش را از باغ عالم بر گرفت غنچه ها افسرده ماند و شاخساران سوختند
با غریبان الفتی چون آشنای خویش داشت در غمش چون آشنا غربت و یاران سوختند
جملۀ افلاکیان چون شمع در این حادثه جملۀ مشعل کشان مشرق تباران سوختند
در عزای پیشوای عاشقان پاکباز عارفان آتش ضمیر و رهسپاران سوختند
بود امید دل اما هست بر جا کوثرش گرچه در هجران او امیدواران سوختند
ارسال دیدگاه