کربلا بود و زمین آتش گداز نینوا بود و زمان خونین نواز
واحد اربعین، شعر از محمّد هاشمی فرد، آهنگ از مصطفی گراشی
کربلا بود و زمین آتش گداز نینوا بود و زمان خونین نواز
دشت گویی آسمان واژگون کهکشانی خفته در دریای خون
کهکشان خونین و گِردَش بیقرار خفته جمعی کوکب دنباله دار
آه ترسیدم که شب حاکم شود بر زمین اندوه و تب حاکم شود
لیک در گرداب خون از لطف عشق در دل بحر جنون از لطف عشق
کهکشانِ غرقِ خون یعنی حسین دُرّ از دریا فزون یعنی حسین
با رگان خونفشان فریاد کرد نور چشمان علی را یاد کرد
زینب ای معنای ادراک و شعور فاتح اقلیم بی پایان نور
روحِ اقیانوسِ جوشانِ جهاد شرح گویای کتابِ اعتقاد
شوکت تنهاییِ بزم بتول یادگار شوقِ آغوشِ رسول
زینت دوش امیر عارفان شرح گویای سفیر عارفان
زینب ای روح حقیقت در کلام ای به زخم روزگاران التیام
ای نوای نینوا در نای تو ناله های زخم مادر نای تو
زینب ای بنیان عزم و اقتدار ای خروش منسجم اصلِ وقار
بعد از این خواهر علمدارم تویی حاملِ پیغام خونبارم تویی
خواهرم با این دلِ پر درد و ریش زخمِ ما را می بری بر دوشِ خویش
می کنی وا عقدۀ دیرینه را می زنی بر هم بساطِ کینه را
می دهی زخمِ زمان را التیام می کنی با خطبه ای نهضت تمام
پیش رو رسوا کن اهل شام را دور کن از روی حق ابهام را
زینب از این گفتگوی چشم و دل گفتگوی خارج از معیار گِل
رفت از خویش و ز خود شد بیقرار رفت تا خلوت کند با یاد یار
رفت تا دین را علمداری کند خونِ سرخِ عشق را یاری کند
پا به راهِ کوی ویرانی نهاد دست در دستِ پریشانی نهاد
رفت اما رنجِ دوران دید او داغ و اندوه فراوان دید او
آه اینک از سفر برگشته است از سفر خونین جگر برگشته است
در سفر گر خونِ دل را خورده است عمر ظلمت را به پایان برده است
ارسال دیدگاه