جرس قافله داران چه نوایی دارد شوق دیدار و یا عزم جلائی دارد
واحد اربعین، شعر از حمید گزی، آهنگ از مصطفی گراشی
جرس قافله داران چه نوایی دارد شوق دیدار و یا عزم جلائی دارد
می دهد مژده ز نو موسم دیدار آمد به مشامم زجنان بوی خوش یار آمد
گو به زینب که تویی قافله سالار زنان قد علم کن و اسیران تو به محمل بنشان
چاوشان گو که بخوانند نوایی ز وفا به سر هست هوای سفر کرببلا
گو مزیّن نشود محمل لیلا با زر چونکه دارد به دل او شوق وصال اکبر
اربعین آمده در سر بُودَم شوق وصال گو حسین آمده زینب بنما استقبال
چون به میعادگه عشق رسیده اُسَرا بگرفتند به بر مرقد پاک شهدا
شِکوِه از کعب نی و ناله ز مجروحی پا قصه از شمر و سنان خولی مرتّد دغا
عابدین آن پسر فاطمه بر ناقه سوار غل و زنجیر به گردن تن زار و تبدار
کنج ویرانۀ شامم ز جفا گشت مکان ناز دانه من رفت رقیه ز جهان
تن عریان تو صد پاره شد از سُمِّ ستور سر پر نور تو شد زینت نی گه به تنور
گاه در طشت طلا دا مکان قوم پلید سر فرزندِ پیمبر جلوِ تخت یزید
بانگ لا حولِ وَ لا از لب پر خون چو شنید خیزران را به جسارت لب و دندان بوسید
به کنیزی طلبیدند زریر زهرا همه بنشسته ولی زینب کبری بر پا
چه ستمها که نکردند به من این قوم پلید گاه در کوفه اگر شام و دگر بزم یزید
به ره دین محمّد ز چه پروا دارم سرکشان بیرق اسلام چو بر پا دارم
شد رثا خوان حسین از ره اخلاص «حمید» روز محشر نشود نزد خدایش نومید
ارسال دیدگاه