اربعین آمد و شد بار دگر شورش و محشر زینب غم زده آمد به سر قبر برادر
واحد اربعین، شعر از مرحوم قدامی آهنگ از مرحوم اصلاح پذیر
اربعین آمد و شد بار دگر شورش و محشر زینب غم زده آمد به سر قبر برادر
خیل ماتم زدگان قبر شهیدان چو بدیدند همه با لحن حجازی ز جگر ناله کشیدند
با دو صد شور و نوا با دلی پر حسرت و افغان خویش از ناقه فکندند بر روی خاک عزیزان
از ره مهر وفا کن نظری سوی عزیزان جمله زنهای جگر سوخته و حیران و پریشان
عهد بستم من و تو جان اخا در ره داور تو شوی کشته و من در غم تو واله و حیران
تو و عباس و علی اکبر و داماد غمینت من و زنهای جوان مرده و طفلان حزینت
بی کفن پیکر صد چاک تو بر خاک بیابان رأس پر نور تو شد همسفرم ای شه خوبان
ام لیلای جگر سوخته سرِ تربت اکبر ناله ها داشت به دل از ستمِ گردش اخگر
گفت ای تازه جوان نور دو چشم تر لیلا قد شمشاد علم کن و ببند محمل لیلا
می روم سوی وطن بارِ دگر نوگل لیلا خیز از جا و ببین حاصل لیلا
به روی مادر پیرت بگشا نوگل شهلا تا زنم بار دگر شانه به آن زلف سمنسای
ذاکر هم را نظری کن تو ایا شبه پیمبر چشم امید «قدامی» سوی تو تا صف محشر
ارسال دیدگاه