آه از آن ساعت که سبط مصطفی گشت وارد در زمین کربلا
واحد ایام محرّم، از کتاب جودی، آهنگ از عبدالحسین خرمایی
آه از آن ساعت که سبط مصطفی گشت وارد در زمین کربلا
پس به یاران کرد رو سلطان دین کی هواداران مقام ما است این
بار بگشائید خوش منزلگه ایست تا به جنّت اندک رهی است
بار بگشائید که اینجا از عطاب می شود لبها کبود از قحط آب
بار بگشائید که اینجا از جفا امّ لیلا گردد از اکبر جدا
بار بگشائید که اینجا بی درنگ بر گلوی اصغرم آید خدنگ
الغرض در این دیار پر محن کرد چون سلطان مظلومان وطن
پس بگفتا از جفای اهل کین جان سپارد اکبرم در این زمین
گفت اینجا از جفای اشقیا دست عباسم شود از تن جدا
گفت در این سرزمین جای من است این زمین تا حشر مأوای من است
آید اینجا چون به جسمم چاک چاک افتادم از صدر زین بر روی خاک
من تن تنها و دشمن صد هزار پیکرم مجروح و زخم بی شمار
در دم آخر ز راه کین سنان پهلویم بشکافد از نوک سنان
او ز کین خنجر نهد بر حنجرم تشنه لب از تن جدا سازد سرم
ارسال دیدگاه