شبی با دوبیتی
نویسنده ی این مطلب: سایت کربلایی حسن توزی
تاریخ ارسال مطلب: جمعه 02 بهمن 1394

شبی با دوبیتی
مو از نخل قدت کبکاب چیدم
ز دریای لبت گوهر خریدم
شدم دیوانه ی دریا و ساحل
چو از بندر صدایت را شنیدم
برای مدتی دور از تو ماندم
به امیدی دل از کوی تو راندم
ولی اسان کجا این دل توان برد
که بیت اولم را با تو خواندم
شب دریا ، چرا دلتنگ ماهی
چرا چون زلف مهرویان سیاهی
مگر گم کرده ای مهتاب دریا
و یا چون من اسیر بند و چاهی
شود با عشق در خون غوطه خوردن
به پیش پایت ای گل جان سپردن
چو دریا می توان سر زد به ساحل
ولی مشکل بود جان بی تو بردن
جمع آوری:
توزی (مداح)
ارسال دیدگاه