لبالـب گشته از خونـابه غم بـاده دلــهـا
نویسنده ی این مطلب: سایت کربلایی حسن توزی
تاریخ ارسال مطلب: یکشنبه 03 آبان 1394

لبالـب گشته از خونـابه غم بـاده دلــهـا
الاای ساقی ماتم ادر کاسا و ناولها
به گرداب بلای کربلازینب زغم میگفت
به گرداب بلای کربلازینب زغم میگفت
کجا دانندحال ما سبک بالان ساحل ها
زپیچ سنبل مشکین گیسوی علی اکبر
زپیچ سنبل مشکین گیسوی علی اکبر
زتاب جعد مشکینش چه خون افتاده در دل ها
میان خاک و خون ای جان خواهر خفته ای تاکی
میان خاک و خون ای جان خواهر خفته ای تاکی
جرس فریاد میدارد که بربندید محمل ها
زخون رنگین محاسن کرده ای از حنجر اصغر
زخون رنگین محاسن کرده ای از حنجر اصغر
که سالک بی خبر نبود زراه و رسم منزل ها
عروس بی نوا باصدنوا میگفت با قاسم
عروس بی نوا باصدنوا میگفت با قاسم
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها
دمادم شهر بانو سربه زانومی زد و میگفت
دمادم شهر بانو سربه زانومی زد و میگفت
متی ما تلق من تهوی دعت دنیا و اهملها
غم قتل حسین ای دل بود هر روزه درد افزون
غم قتل حسین ای دل بود هر روزه درد افزون
نهان کی ماند آن رازی کز او سازند و محفلها
بنال ای خدا اندر عزای زاده زهرا
بنال ای خدا اندر عزای زاده زهرا
که تا روز قیانت سوخت باید جمله دل ها
شعر و آهنگ : ناخدا عباس دریانورد
شعر و آهنگ : ناخدا عباس دریانورد
ارسال دیدگاه