پس از صد سال بعد از مرگ فایز.../تصویر اختصاصی از فایز دشتی

به گزارش آژانس خبری جنوب ایران(سیرانا)؛ زایر محمد علی دشتی متخلص به فایز فرزند حاج مظفربن غلامعلی بن حاج درویش بن حاج محمد رضا بن حاج عبدالرضا بن مظفر بن درویش بن مظفر بن شهاب بن كردعلی بن ابراهیم بن سالم بك بن فارس بن شعبان الضیاغمی الدشتی نام مادر وی (شازده) دختر رئیس درویش كردوانی كه از روسای سرشناس منطقه دشتی می باشد به سال 1250هجری قمری برابر با 1209هجری شمسی درخانواده ای مذهبی در روستای كردوان ازتوابع شهرستان دشتی دیده به جهان گشود.
تصویر زیر منتسب به فایز دشتی است که در سال 1286 توسط عکاس تهرانی در زمان مظفرالدین شاه قاجار گرفته شده که برای نخستین بار توسط آژانس خبری جنوب ایران(سیرانا) منتشر می گردد:

دوران كودكی ونوجوانی رازیرسایه پرمهرومحبت پدرومادر در روستای كردوان گذراند و پس از رسیدن به سن بلوغ جهت تحصیلات مقدماتی وفراگیری قرآن مجید به مكتب خانه های محلی واقع در روستاهای كردوان و بردخون كه در آن زمان حوزه علمیه و مركز بحث و درس در منطقه دشتی بوده اند زیر نظر آموزگاران محلی مراجعه و با تلاش وپشتكاری كه ازخود نشان می دهد موفق به فراگیری قرآن و ختم آن میشودیكی از اساتید فایزشیخ عبدالنبی بحرینی بوده است .
پس از پایان یافتن تحصیلات مقدماتی به علت ذوق واستعداد سرشار ی كه دراوبوده وبا كمك ومساعدت رئیس خلف برادر بزرگ خود جهت فراگیری علوم دینی راهی نجف اشرف میشود ونزدیك به چهار سال در نجف اشرف به فراگیری علوم دینی مشغول می شود ودر همان جا از بی توجهی مردم نسبت به حرم امامان اورا وادار به سرودن این دوبیتی میكند:
شما كه ساكنان كوی یاریـــــــد
چرا این نعمت آسان می شمارید
دریغا چون شما می بود فایـــــز
كه سر برآستان یار داریــــــــد
زایر محمد علی فایز پس از مراجعت از نجف با دختر زایرمحمد حاج مظفربردخونی بنام تاج زر ازدواج می كند كه ثمره این ازدواج سه فرزند پسر به نامهای احمد حیدرومظفر وسه دختر بنامهای حاج بی بی شازده ودختر بوده است واقدام به راه اندازی مكتب خانه جهت آموزش قرآن به برای جوانان روستا می كند .
حاج درویش جد بزرگ فایز در«میدری» یكی از روستاهای همجوار كردوان مسجدی بنا نموده كه هنوز هم آثاری از آن برجای مانده است . درآن مسجد مكتب خانه ای تشكیل داده كه هرسال تعداد زیادی از بچه های آن منطقه به آن مراجعه وقرآن را فرا می گرفتند و فایز نیز در همین مكتب خانه قرآن را فرا گرفته است و حاج درویش در آخر عمر وصیت میكند كه درهمین مسجد جنازه وی را دفن نمایند تا صدای قرآن خواندن بچه ها رابشنود .
دوران نوجوانی وجوانی فایز با آموختن قرآن وادعیه وگنجینه ها ومفاخر زبان وادبیات فارسی چون شاهنامه – خمسه نظامی- گلستان –بوستان –مثنوی ومخصوصا دیوان حافظ كه آموزش آن پس از قران كریم مرسوم بوده است سپری شد همچنانكه درخلال دوبیتی های وی این تا ثیر پذیریها را می توانیم ببینیم .و به یاری همین سواد ودانش بود كه بعدها توانست افكار واندیشه های خویش راسامان و در قالب شعر آن را ثبت وضبط نماید. فایز زندگی خود را از راه كشاورزی می گذرانده به بیان دیگر نانش را از بذر آب وخاك با دست های باغیرت به دست می آورد .آن هم درزیر آفتاب سوزان منطقه وهرگز دست نیاز به سوی كسی دراز نكرد ودر برابر خوانین كه حاكمان آن سامان بودند مدیحه نگفت وهنرش را نفروخت .زیرا مردی بلند طبع وقانع بود.
فایزدركنار داشتن مكتبخانه به امر كشاورزی وكشت درخت خرما نیز می پرداخت
از فایز بیش ازهفتصد دوبیتی دردست است كه بی گمان بخش اندكی از سروده های فایز است وبقیه اشعار وی متاسفانه در گذر زمان بدست شاعـران محلی به یغما رفته وبه روزگار ما نرسیده است . فایز علاوه بر دوبیتی غزلیاتی نیز در مدح ائمه معصومین (ع) سروده كه اكثرا از بین رفته است فایز با شاعران دیگر دشتی چون محمد خان وملا حسن كبگانی معاصر بوده ودیدارهای دوستانه وادبی نیز با هم داشته اند .
فایز دارای سه فرزند پسر به نامهای رئیس مظفر زایر احمد وحیدر بوده كه حیدر درجوانی وفات می نماید .ولی نواده گان رئیس مظفر وزایر احمد اكنون درقید حیات ودر منطقه دشتی ( خورموج –كاكی وكردوان )زندگی را می گذرانند .
به هر حال فایز پس از هشتاد سال زندگی پرفراز ونشیب به سال 1330هجری قمری برابر با 1289هجری شمسی در روستای گزدراز چشم از جهان فرو می بندد وپیكرش را بنا به وصیت خودش پس از چند ماه امانت نهادن به نجف اشرف منتقل ودرآن جا به خاك سپرده می شود.
در زیر اشعاری از فایز دشتی آمده است:
اگر صد تیـــــر ناز از دلبــــر آید
مکن باور که آه از دل برآید
فراق لاله رویان ساخت کارم
ربود از کف عنان اختیارم
پس از صد سال بعد از مرگ فایز
گل حسرت بروید بر مزارم
نمی بینم ز مردم آشنایی
نمی آید ز کس بوی وفایی
مده فایز به وصل گلرخان دل
که آخر می کشندت از جدایی
اگر خواهی بسوزانی جهان را
رخی بنما بیفشان گیسوان را
بت فایز اشارت کن به ابروت
بکش تیغ و بکش پیر و جوان را
دلم را جز تو کس دلبر نباشد
به جز شور تو ام در سر نباشد
دل فایز تو عمدا میکنی تنگ
که تا جـای کس دیــــگر نباشد
قسم بر سوره والشمس واللیل
به غیر از تو ندارم با کسی میــل
کلام الله باشد خصم فایـــــز
اگر نامحرمی با تو کند سیـــــل
قدت طوبا لبت کوثر رخت حور
ازاین حسن خدایی چشم بــد دور
بت فایز زخوبی بی نیــــاز است:
بود سر تا قدم نور علی نــــــــــور
ارسال دیدگاه